نتایج جستجو برای عبارت :

نوازش

فوق العاده زیباست این متن
می‌خواستم خدا را نوازش کنم !ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن..
خواستم چهره خداوند را ببینم !ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر..
خواستم به خانه خدا بروم !ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن..
خواستم نور الهی را مشاهده کنمندا آمد؛ ازپرخوری وشکم سیر فاصله‌بگیر.
خواستم صبر خدای را ببینم !ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن..
خواستم خدای را یاد کنم !ندا آمد؛ ارحام و خویشانت را یاد کن..
 
 
 
" نیاز به نوازش روانشناختی در دیدگاه اریک برن "
اریک برن، بنیان‌گذار نظریه تحلیل رفتار متقابل در روان‌شناسی، از مفهومی ‌به نام «عطش» یا «گرسنگی نوازش» صحبت کرده است.
 نیاز ما به نوازش بر مبنای عطش ما برای شناخته شدن، مورد توجه قرار گرفتن و به حساب آورده شدن است.
 او معتقد بود ما انسان‌ها و تمام حیوانات اجتماعی گرسنگی نوازش داریم و نیاز داریم که در جمع باشیم و دیده بشویم. اریک برن کلمه نوازش را به دلیل نیاز اولیه ما برای لمس شدن انتخاب
آن شب هم مثل شب های دگر بود 
با همان نغمه و سوت 
با همان ساز سکوت
باران می بارید 
چتر احساس مرا خیس می کرد
من در ایستگاه تکرار ها
ودر آمد و رفت بی گمان قطار ها
در انتظار مسافری بودم؛جا مانده از قلبم
گاهی نگاهم به ساعت
گاهی نگاهم به شهر
و گاهی به ریل های قطار
اما به ناچار
انتظارم را در دل می خوردم
و خودم را دل خوش می کردم:
به نوازش های باران
به باد های روان
و به ابر های سرگردان...
آن شب هم مثل شب های دگر بود!
#نوازش ها در #تحلیل_رفتار_متقابل
▫️نوازشها
نوازشها، واحدی از شناخته شدن میباشد و نقش بسیار مهمی در زندگیمان دارند هرچیزی بگوییم که دیگری خوشش بیاید، نوازش نام دارد بعبارت دیگر کوچکترین توجهی به دیگران...
کسی که نوازش میدهد و کسی که نوازش میگیرد، هر دو انرژی مثبت دریافت میکنند و حالشان بهتر میشود و هرچه ما از #سلامت_روانی بیشتری برخوردار باشیم، نوازشهامون سالم تر خواهد بود.
نوازشها دو دسته هستند:
☑️نوازشهای کلامیآفرین،چقدر خوب،چه زیبا
 
میثم ابراهیمی نوازش
دانلود آهنگ جدید میثم ابراهیمی به نام نوازش
Meysam Ebrahimi - Navazesh
ترانه و موزیک : منصور فرهادیان ؛ تنظیم : مصطفی مومنی
+ متن ترانه نوازش از میثم ابراهیمی
سخته براش دیوونه وار تب کنی / اما به جاش با فکرش شب کنی
روزاتو باش تلخه به جات یکی بیاد / دیوونگیت نیاد به چشماش
 

ادامه مطلب
 
میثم ابراهیمی نوازش
دانلود آهنگ جدید میثم ابراهیمی به نام نوازش
Meysam Ebrahimi - Navazesh
ترانه و موزیک : منصور فرهادیان ؛ تنظیم : مصطفی مومنی
+ متن ترانه نوازش از میثم ابراهیمی
سخته براش دیوونه وار تب کنی / اما به جاش با فکرش شب کنی
روزاتو باش تلخه به جات یکی بیاد / دیوونگیت نیاد به چشماش
 

ادامه مطلب
متن ترانه میثم ابراهیمی به نام نوازش

سخته براش دیوونه وار تب کنیاما به جاش با فکرش شب کنیروزاتو باش تلخه به جات یکی بیاددیوونگیت نیاد به چشماشتنهایی شب بشکنی تو خلوتت آخرشم خیابونا هم صحبت دردات بشنسخته که اشکات هم قدم شه با بارونای این شهرچقدر با عشق موهاشو میکردم نوازش رقصید همه جوره به سازشاین دل دیوونه ولی یه لحظه هم نبود حواسش ...چقدر با عشق سپردم این دلو یه جا بش فکر نمیکردم نخوادشرفت تموم خوبی هام ده آخه این نبود جوابش ...هیچکس قد من ع
  نوازش یا به عبارتی دیگر  دیده_شدن، یکی از عمیق ترین نیازهای روانی انسان است که فقدان آن در کودکی یا بزرگسالی اختلالاتی روانی عمیقی مانند اختلال شخصیت خودشیفته؛ اجتنابی و ضداجتماعی را رقم میزند. 
 اریک_برن، روان‌شناس برجسته و بنیانگزار مکتب "تحلیل روابط متقابل" می‌گوید: اگر انسان‌ها نوازش نشوند، مغزشان متلاشی می‌شود و این کنایه‌ایست از اهمیت نوازش به‌عنوان غذای روح برای مغز.
نوازش‌می‌توانند مثبت یا منفی باشد. لبخند زدن، جملات مهرآ
نور آفتاب پلک هایم را نوازش می‌کند ، درحالیکه روی چمن های نمناک دراز کشیده‌ام دست راستم را روی پیشانی گذاشته و چشم‌هایم را آرام باز می‌کنم. بالای سرم آسمانِ صاف و آبیست و در‌گوشه‌ی این منظره چند شاخه از درخت زیتونی که زیرش استراحت می‌کنم به چشم می‌خورد . قطرات بارانی که دیشب باریده بود روی برگ های سبزرنگ درخت می‌غلتند و درحالیکه خورشید به آنها می‌تابد ،می‌درخشند . لبخندی عمیق می‌زنم ، باران طولانی بود ، اما ابرهای سیاه کنار رفتند و آ
عمه جان دستمو  میون دستای نحیف و  پر چین دستاتش میگیره و انگشتامو تا ناخن نوازش میکنه...  انگشتاش روی  ناخونام  که لاک طوسی خوردن میمونه... چند بار ناخونامو نوازش میکنه و آخرش میگه اگه غیر از قرمز رنگ دیگه ای بزنی ناخوناتو حروم کردی.
پ.ن: ایضا رژ :)
نوید پسر نماز خون و خوشکلیه ولی بیشتر از خوشکلیش جذابه و اینه که دخترها و زن ها زیاد بهش فکر میکنن اونم نامردی نمیکنه تو ذهن با دستاش اونارو نوازش میکنه و حتی دیده شده دوستاش و نیروهای غیب هم کمکش میدنن نه اینکه خودش تنها بتونه از دور زن هارو نوازش کنه و حتی ذهنش رو یک زن یا دختر نیست فقط اولش یه دختر میاد به ذهنش بعد نمیدونم از کجا زن ها پیداشون میشه و میپرن تو ذهنش تا به اونا فکر کنه خلاصه شده کیسه کش زن ها و دخترها البته درسته خودشم لذت میبره
تحریک و نوازش سینه های زن

از تحریک و نوازش سینه های زن با دست و دهان در معاشقه غافل نشوید، درصدی از زنانی که
حتی با دخول به اورگاسم نمی رسند تنها با تحریک سینه هایشان می توانند لذت اورگاسم را تجربه کنند.
دختر قوی و محجوب

چگونه دختری قوی و محبوب باشیم؟
تمامی افکار خود درباره اینکه به فرد دیگری تبدیل شوید را کنار بگذارید. در واقع شما نیازی به لایک شدن در اینستاگرام یا سر زبان افتادن در بین مردم شهر خود ندارید. فقط لازم است به دختری موفق تبدیل شو
فک پایینم را نوازش کرد. زیر لب گفت شت. یعنى ازش خوشش مى آید. از کنار گوشش، به چراغ ماشین ها نگاه میکردم که لا به لاى درخت ها جا به جا مى شدند. صورتم را سمت خودش کشید. لب هایم را بوسید. قلبم تند میزد. رهایم کرد. نوازش را ادامه داد. دوباره صورتم را سمت خودش کشید. این بار زبان هم بود. رهایم کرد. نوازشش را ادامه داد. براى بار سوم صورتم را سمت خودش کشید. لب بالایش را خوردم این بار. زودتر از دو دفعه قبل رهایم کرد. بلند شدیم و تا یک جایى با من پیاده آمد و بعد جد
در ایران پدرها و مادرها مقابل فرزندشون همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش نمی کشند و اینکار رو مقابل کودک زشت می دانند...
اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند و مقابل او با هم مشاجره می کنند و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد! خوب در ایران کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟نوازش و مهرورزی در مدرسه ممنوع است.در خانواده ممنوع است.
پس ذهن کودک در ایران بیشتر از مهرورزی، خشونت را می آموزد.
جان لنون چه زیبا گفته: در جهانی زندگی می‌کن
به نظر من زیباترین کلمه مازندرانی "بِلاره" هست!
قطعا مازندرانی ها از مادرها و مادربزرگهایشان این عبارت را زیاد شنیده اند: "ته بلاره"
این کلمه در حالت کلی به معنای "فدایت شوم" یا "قربانت شوم" میباشد و به نظر من نوعی نوازش عاشقانه مازندرانی است.
حدس میزنم بلاره از مشتقات کلمه "بلا"ست. به معنای بلا! یعنی درد و بلاهات برای من.
همانطور که گفتم در نوازش های مازندرانی، در مویه هایشان به شدت از این واژه استفاده میشود. اما به همان اندازه در اشعار مازندران
دانلود اهنگ جدید تتلو به نام نوازش
♫♫
رو به راه نیست احوالم ، شبا بد روزا درگیرِ کارم
حالم خوش نی ، تو منو کشتیــ
پشتِ پنجره میشینم و خنده این پشت نی
اخما توو هم ، غُصه ها کوهن
انگار مجبورم که ازت دورم
بی تو این شب ها چقده شومن
چقده رفتارت تاثیر داره رو من
نه میتونم جلوت این بحثه رو بازش کنم
نه میتونم با غمِ تنهایی سازش کنم
نه غرور اجازه میده که به تو خواهش کنم
ولی من دلم پَر میزنه موهاتو نوازش کنم
نه میتونم جلوت این بحثه رو بازش کنم
نه میتونم ب
♫♫
رو به راه نیست احوالم ، شبا بد روزا درگیرِ کارم
حالم خوش نی ، تو منو کشتیــ
پشتِ پنجره میشینم و خنده این پشت نی
اخما توو هم ، غُصه ها کوهن
انگار مجبورم که ازت دورم
بی تو این شب ها چقده شومن
چقده رفتارت تاثیر داره رو من
نه میتونم جلوت این بحثه رو بازش کنم
نه میتونم با غمِ تنهایی سازش کنم
نه غرور اجازه میده که به تو خواهش کنم
ولی من دلم پَر میزنه موهاتو نوازش کنم
نه میتونم جلوت این بحثه رو بازش کنم
نه میتونم با غمِ تنهایی سازش کنم
نه غرور اجازه
ماساژ گربه (Cat massage) نیز به جهت آشنایی صاحب گربه با نقاط لذت بخش حیوان و همچنین ایجاد حسی جالب و جدید ایجاد شده است .
ماساژ گربه simoncat.ir/ماساژ-گربه/ سایمون کت باعث بهبود رابطه گربه با انسان می شود استرس و اضطراب ناشی از حمام را نیز کاهش میدهد و باعث کاهش درد عضلات گربه می شود.
 
با ماساژ گربه شستشوی دقیق تر و راحتری خواهیم داشت و احساس رضایت پس از حمام کاملا در چهره مشهود است.
[img=200x0]https://simoncat.ir/wp-content/uploads/2019/08/%D8%B3%D9%88%D9%86%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D8%A8%D9%87-200x300.jpg[/img]
 
گ
موسیقی از همان راهی به قلب نفوذ می کند که رایحه و بو ... در واقع اصوات بی کلام که از مسیر شنوایی به درون می آیند از کانال تعقل عبور نمی کنند بلکه مانند بویایی و لامسه بر انسان اثر می گذارند و تأثیرشان مستقیم بر کالبد احساس است ولی در مورد کلام مسأله فرق می کند انسان بودن از اینجا آغاز می شود ناطق بودن به معنای قدرت سخن گفتن نیست بلکه به معنای قدرت سخن فهمی است به همین خاطر از ریشه نطق کلمه منطق بیرون می آید
خداوند با تمام هستی انسان را نوازش می ک
 
همنام گلهای بهاری: نگاهی نو به زندگی یک آقای بهاری…عطرش همه را مدهوش می کند
همنام گلهای بهارینویسنده: حسین سیدی سارویانتشارات: نشر معارف
معرفی:
گل اگر تازه باشد روح را نوازش می کند و لطیف؛این کتاب به تازگی یک گل روحتان را نوازش می دهد و لطفش زندگی را شیرین
بریده کتاب:
داستان من و شما، همانند مردی است که آتشی (برای گرما بخشی و روشنایی) افروخته است… پروانه ها در آن می افتند و او سعی می کند آنها را حفظ کند، من کمربندتان را می گیرم تا در آتش (دوزخ
منو حالا نوازش کن ، که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره ، که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن ، همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید ، به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود ، تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش ، اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم رفتن،تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ، میدونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی ، که از این زندگی خستم
کنارت اونقدر آرومم ، که از مرگ هم نمیترسم
تنم سرده ولی انگار ، تو دستای تو آت
 
میکس و مسترینگ: مسعود جهانی | تنظیم: مصطفی مومنی | ترانه سرا و آهنگساز: منصور فرهادیان
New Music Meysam ebrahimi Called {NAVAZESH } Direct Links & TEXT In DibaMusic
متن آهنگ نوازش از میثم ابراهیمی :
سخته براش دیوونه وار تب کنی اما به جاشبا فکرش شب کنی روزاتو باهاش
تلخه به جات یکی بیاد دیوونگیت نیاد به چشماش
تنهایی شب بشکنی تو خلوتت
آخرشم خیایونا هم صحبت دردات بشنسخته که اشکات هم قدم شه با بارونای این شهر
چقدر با عشق موهاشو میکردم نوازش
رقصید همه جوره به سازش
 
♫ دانلود آه
میکس و مسترینگ: مسعود جهانی | تنظیم: مصطفی مومنی | ترانه سرا و آهنگساز: منصور فرهادیان
New Music Meysam ebrahimi Called {NAVAZESH } Direct Links & TEXT In DibaMusic
متن آهنگ نوازش از میثم ابراهیمی :
سخته براش دیوونه وار تب کنی اما به جاشبا فکرش شب کنی روزاتو باهاش
تلخه به جات یکی بیاد دیوونگیت نیاد به چشماش
تنهایی شب بشکنی تو خلوتت
آخرشم خیایونا هم صحبت دردات بشنسخته که اشکات هم قدم شه با بارونای این شهر
چقدر با عشق موهاشو میکردم نوازش
رقصید همه جوره به سازش
 
♫ دانلود آهن
فصل سوم : همکلاسی
داشت از ترس وا می رفت و با مظلومیتی که دل آدم را آتش می زد، گفت: من فقط یه گدا هستم بخدا هیچ کاری نکرده ام و ...که حرفش را قطع کردم و گفتم: نترس عزیزم من دانشجو هستم، الانم داشتم میرفتم دانشگاه. گفت: خب چکار من داری؟ از کجا منو میشناسی؟ 
گفتم: متانت من فهیمه هستم منو یادته؟ همکلاسی دوران دبیرستان. فهیمه عباسی، یادت اومد؟ متانت چه بلایی سرت اومده؟ چرا اینجوری شدی؟ چشم خمارش را به زحمت باز تر کرد و خیره شد به صورتم و آرام دست لرزان و
اگر عشق در خانه ی قلبم پا بگزارد
گلهای شاداب  با بوهای معطرشان که فضای خانه را فرا میگیرند...روشنایی خانه که پر فروغ است ...چه چه پرندگان که زمزمه ی زندگی است  ...!همه وابسته میشوند ب بودنش...وقتی میرود و خانه را خالی میکند. گلدان‌هایی که نیازشان تنها قطره ی ابیست پژمرده میشوند. ‏میرود و وسایل خانه را میشکند میرود و تکه ای گرانبها را با خود میبرد... ‏صدای زنده بودن  دیگر ب گوش نمیرسد...خانه را سکوتی میگیرد شور نیست کلبه ی احزان میشود ...جولانگاه
وداع اسفند و لبخند گامهای سبزرا بهانه تبریک بخوانم یا مولود شاه دوعالم و روز مرد را بهانه زیبای تهنیت بدانم.
اما یقینا امسال سالی پر از خیر و برکت و تلاش و بردباری خواهد بود ؛چرا که با مولد امیرالمؤمنین و روز مردهای سخت کوش آغاز می گردد.
روز مرد را با ورود شکوفایی گلهای بهاری و عطر خوش تکیه گاه امن  با حضور دلبندانی که برای دختران آسایش و امنیت ؛برای خواهران دلبستگی و تکیه گاه ؛برای همسران آرامش و قدرت و برای مادران نوازش و با هم بودن است.
شای
ماریای خوبم اکنون یک سال و چند قرن است که تو را ندیده ام و دستهایم دستهای تو را نبوسیده اند و لبهایم لبهایت را نوازش نکرده اند، مهربان زیبا رویم من به نسیمی که عطر موهای تو را احساس میکند حسادت میکنم و به مردمی که نفس می کشند هوایی را که به نفس های تو آغشته شده به دیده ی نفرت می نگرم.
من می توانم به جای اشک، برای خودم چای بریزم. به جای گریه، تحمل کنم! بجای غصه، بستنی بخورم. و به جای تو، بالش را بغل کنم. تو چه می کنی؟ به جای موهایم، چه را نوازش می کنی؟ به جای دست هایم، چه چیز را می گیری؟ و به جای قلب خسته ام، چه...
روزی روزگاری، دختری مهربان در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد، که به ملکه گل ها شهرت داشت. چند سالی بود که وی هر صبح به گل ها سر میزد ، آنها را نوازش می کرد و بعد به آبیاری آنها مشغول میشد.مدتی بعد، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش برای گل ها تنگ شده بود و هرروز از غم دوری گل ها گریه می کرد. گل ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود، دیگر کسی نبود آنها را نوازش کند یا برای شان اواز بخواند.روزی از همان روزها، کبوتر سفیدی کنا
نوازش دست یک استاد مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند؟! چه کسی برای این تار قیمتی پیشنهاد می کند؟از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت:  یک دلار! دومی گفت: دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری. نفر سوم گفت:  من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند. مردم بی دلیل می خندیدندناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود، سیم های آن را محکم
کلارای عزیز؛
امروز هم خورشید طلوع کرد. نور نگاه و نوازش گرمش را بر این زمین خسته گسترد..
نمی از باران، شیشه های لک دار را لک دارتر کرد..
باد، تعدادی برگ بر برگهای افتاده افزود..
و دیدم که بنفشه و شمعدانی سپید شکوفه داده اند...
ادامه مطلب
 
درختی کاشته ام که میوه اش شعر است .
 به پایش ، عشق می ریزم.
 با بوسه شکوفه می دهد .
 برگ هایش با لمس نوازش ، تا ابد سبز اند .
 به جای آب ، پایش واژه می ریزم . 
زیر سایه اش ، چای می نوشم ، شعر میخوانم ، شعر می گویم .
 من درختم را قدر عالم دوست می دارم.  
#فاطمه_جلائی_زاده
http://t.me/sorna_paradise
گاهی حضورت چه پر رنگ می شود.
آن قدر که در تک تک لحظاتم،وجودت را حس میکنم.
در شادی ام،تو را می بینم خنده بر لب که با آغوش باز، دعوی بوسه ی من بر لبان سرخت میشوی. 
در غمم، تسکین و آرامش دهنده می بینمت که دست نوازش بر سرم میکشی و به من میگویی: آه بنده ی من!  به من امید داشته باش. من کنارتم! 
آنگاه است که من غرقه در خوشحالی و غوطه ور در آرامشم.ممنون بخاطر وجودت خداجون!
 
 
سال ها بعد،دانشمندان، یک سرطان جدید کشف می کنند
که برای اولین بار خودش را در بدن یک زن بیست و هفت ساله نشان داده است
دانشمندان می گویند به احتمال بسیار قوی،
این سرطان ریشه در بغض ناشی از صدا نکردن نام محبوب در لحظات سخت دارد...
دانشمندان اضافه خواهند کرد:
نامش را زیاد صدا کنید...حتی اگر محبوب، خود مایه ی بغض باشد...
گلدان ها میگویند: قارقار
و کلاغ ها بوی خوش میدهند. 
چیزی در این دنیا اشتباه است. تو دیگر با نوازش های من آرام نمیشوی، دیگر بهانه خنده هایم را نمیگیری. برای تو، برای چشمهایت، برای ما که اینهمه تنها شده ایم، چیزی اشتباه بوده است...
 
 
خلاصه ای از کتاب چگونه فرزندان خود را دوست بداریم از دبیرکل محترم نهاد کتابخانه های عمومی کشور جناب آقای مختارپور:


خانواده مهمترین و از نظر زمانی اولین نهاد تاثیرگذار در تکوین و
شکل‌گیری شخصیت کودک است. در یک خانوادهٔ طبیعی و متعادل از نخستین حقوق
کودک فراگیری روابط عاطفی و محبت از والدین است ،و چنانچه این محبت از سوی
آنها تامین نشود کودک دچار احساس ناامنی و عدم سازگاری با محیط خواهد
شد.اما محبت‌ورزی نسبت به فرزندان نیز امری است که نی
معمولا جلسه را با آموزش عکاسی شروع می‌کنیم. گاهی مشتری‌هایش تماس می‌گیرند و اگر مهم باشد پاسخ می‌دهد. تدریس او تمام شده بود و حالا نوبت من بود که به او زبان درس بدهم. با تلفن صحبت می‌کرد و پشتم را از زیر تیشرتم نوازش می‌کرد. به کتابش نگاه می‌کردم و کمرم را صاف کردم. گوشی را بدون اینکه از گوشش دور کند، از دهانش فاصله داد و پرسید «اذیت میشی؟» در جوابش گفتم «نه». مکالمه‌اش که تمام شد رو کرد به من و به گفت «تو که سوتین نمی‌بندی من احساس رهایی د
اما دیگه هیچ چشمی اطراف رو نگاه نمیکنه و هیچ زبونی آروم نمیگه بیا اینجا و هیچ لبی منو نمیبوسه.
اما هیچ شعری برای تو حفظ نمیشه و هیچ دهانی اونو برات نمی‌خونه و هیچ دستی موهای کوتاهتو نوازش نمی‌کنه.
اما هیچ فرد جدیدی جذب دینامیک رابطه‌ی ما نمیشه. هیچ کسی تو غم چشمای تو غرق نمیشه. هیچ فریادی برای دوری از تو سر داده نمیشه.
در جهنم میبینمت دلدار من.
راستش را بخواهید من هرگونه تغییر در آسمان را به خودم می‌گیرم و خیال می‌کنم که آسمان می‌خواهد با این کارها با من صحبت کند! مثلا تابش نور آفتاب که در حال طلوع است و پوستم را نوازش می‌کند یا سرخی چشم‌نواز غروبش؛ انگار می‌خواهد از من دلبری کند و دنبال نگاه عاشقانه‌ی من است. برایم می‌رقصد و من هم لبخند می‌زنم و تماشایش می‌کنم...
تاریخ عکس: دی نود و هفت.
دیدن عکس
محبوب من، فرشتۀ من، دلبر ای عزیزاز جان و دل، چو جان و چو دل دوست دارمت...
.
.
.
کاش میشد نگاهتو جمع کنم تو دستام.که وقتی دوری هم نگاهم کنی.
کاش نفس کشیدنات قبل از اینکه به هوا می رسید و قبل از اینکه مولکول های هوارو لمس می کرد، تارهای صوتیِ منو نوازش می کرد!
کاش میشد صداتو جمع کرد توی یه بطری شیشه ای و درشو بست،
بعد درست همین حالا درشو باز میکردم...
.
.
تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدنمن آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام
آقای «پ»، همان که چند وقت پیش توی دور همی دلم می‌خواست او را ببوسم، چند روزی بود که می‌خواست مهمانم شود. بعد از چند بار کنسل کردن و بدقولی، بالاخره نهار دیروز را با هم خوردیم. بعد از ظهر رفتم کلاس سلفژ. تمرین کرده و آماده بودم. مربی‌ام مو و ریشش را کوتاه کرده بود. خواستم بگویم «تغییر کردین!» ولی احساس کردم آن میزان از تمرین برای چنین لاسی کافی نیست. لذا سکوت کردم و از لبخندها و پیانو نواختنش لذت بردم. بعد از کلاس بود که با آقای «ر» یا همان «چشم
✍️ مجیددادرس خالدی -حقوقدان 
امروز در میان هیاهوی نوشته های سال گذشته خودم به این متن برخوردم که نامش سمفونی آرامش بودو چون که فردا نمیتوانیم طبق سنت گذشته به دل طبیعت برویم ، نصمیم گرفتم دل و جانتان را به عمیق ترین و دل انگیزترین نقطه خلقت یعنی کویر ببرم امیدوارم از خواندنش لذت ببرید 
♦️در کوچه پس کوچه های کویر در میان بوته های خشک و تشنه بیابان پرسه زنان به مانند قطره ای هبوط کرده در کویر ، در نقطه ای دور دست که کویر با آسمان قرابتی دیرین
اکرام و نوازش یتیمان مسئله­ایست که در قرآن کریم و کلمات بزرگان دین بسیار بدان سفارش شده و یتیم نوازی شرط ورود به بهشت و ظلم و تجاوز به حقوق و اموال آنها موجب خسران و عذاب الهی معرفی شده است.  در مقاله حاضر پس از مفهوم شناسی واژه‌ی یتیم، مصادیق آن از دیدگاه قرآن و سنّت بررسی شده و آنگاه در پایان اموری را که خداوند انسان­ها را نسبت به یتیمان بدان سفارش کرده و آنها را در قبال آنها مسئول دانسته، بررسی شده است.
از به محبت و توجه در هر انسانی وجود دا
لعنتی اسمش سردرد است. اوج که میگیرد، درد بی درمان است...تمام جسم و جانم را زیرو رو میکند..آن روی مدفون شده را....
انگار که گدازه ای در جمجمه ام گذاشته باشند همانقدر تبدار..میسوزم...
داشتم میگفتم آن روی مدفون را، آن دخترکی که مدت هاست زنده به گور کرده ام، این درد بی امان جان دوباره میدهد..
تو بگو با دردی که به اوج رسیده،نای مقاومت با دخترک هم میماند؟ دخترکی که همیشه در پستوی قلبم دفنش کرده ام تازندگی راحت تر باشد..
اصلا بگو ببینم مگر این همه بی تابی،د
رئیس کار آمد و حرف‌ها و توصیه هایش را گفت و آمده شد که به دفترش برگرده. موقع رفتن یکی از ما برگشت و گفت خیالتون از بابت کار راحت، و بعد یک تعریف خیلی درشت از رئیس کرد. اگر پسر بود بعدا میریختیم سرش و کلی اذیتش میکردیم. اما خب خانم بود و مجهز بود به این فنون زنانه. در جواب همه منتظر عبارات ساده بودیم مثل خواهش میکنم، ممنون، لطف دارید و ... اما آقای رئیس برگشت، با لبخندی گفت ممنون از نوازش کلامتون و بعد رفت...
خانم بود اما باز هم کلی سریه سرش گذاشتیم
امروز یه شاخه از میخک هایی که آقایِ میم آخرین بار آورده بود رو برداشتم با یه جلد کتاب که ببرم هدیه بدم به سرگروه یکی از درس های این ترمم که خیلی بهش زحمت داده بودیم. تو راه زنگ زدم به سرگروه و فهمیدم ساعت امتحانش اصلا به من نمیخوره، هنوز بیست دقیقه به شروع شدن امتحان مونده بود، همه ی نیمکت هایِ تو حیاط پر بود. رفتم کنار یه دختر تنها گفتم میتونم کنارتون بشیم؟ سرش رو با لبخند از روی جزوه ش آورد بالا و با مهربونی گفت : آخه چرا نشه؟
بغض تو گلوم جمع شد
قسم بر آن خداوندی که جان بخشد به آسانی
به حق دیدم دم عیسی در آن دستان سلطانی
چو آن دم ملتهب بودم بر آن تخت عمل تنها
بی آمد در برم خندان همان سلمان سلطانی
تن رنجور پر دردم گرفت آرام در آن دم
که دستم را نوازش کرد آن سلمان سلطانی
تمام ملک دنیا پیش او هیچ است در ارزش
که باشد در طبابت برتر از سلطان و سلطانی
چو گرجی مدح او گوید توانش هم همین باشد
چه باشد تا کند
 
این که یه مَرد، دستش آلوده بشه به زدنِ همسرش
توی مدلِ زنونه به چی تبدیل میشه؟؟!!
منظورم اینه که؛     
مؤنثِ مردی که دستش آهنگِ نواختن داره، چجوری می تونه باشه؟؟!!
مممممممممممممم
فکر کنمممممممممم
فکر کنم
اون زن می تونه زبونش آهنگِ نواختن داشته باشه
با زبونش اون کاری رو بکنه که یه مرد با دستهاش می کنه
بنوازه
نوازش کنه
 
 
هه
 
 
امروز در هوای چشمانت و تپش های قلب مهربانت
دلم می خواهد به نسیم بگویم؛
زنها را باید بویید و بوسید و نوازش کرد ورای جنس و جنسیت
زنها را باید محکم بغل کرد و به آغوش کشید و موهایشان را شانه زد و انگشتان خود را در میان پیچ و تاب مواج گیسوانشان به رقص درآورد و ملودی روحشان را نواخت
آری، به زنها باید بغل بغل آرامش و امنیت داد ورای تمام حس زن بودنشان
این مدل مردها عجیب لایق ستایش و عشق هستند
عجیب...
راستش را بخواهید من هرگونه تغییر در آسمان را به خودم می‌گیرم و خیال می‌کنم که آسمان می‌خواهد با این کارها با من صحبت کند! مثلا تابش نور آفتاب که در حال طلوع است و پوستم را نوازش می‌کند یا سرخی چشم‌نواز غروبش؛ انگار می‌خواهد از من دلبری کند و دنبال نگاه عاشقانه‌ی من است. برایم می‌رقصد و من هم لبخند می‌زنم و تماشایش می‌کنم...
تاریخ عکس: دی نود و هفت.
بس‌که رازِ فاش را در پرده خواندم خسته‌ام
از نگفتن‌ها و گفتن‌های توآم خسته‌ام
از عتابت بیمناکم، از شرابت بی‌نیاز 
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خسته‌ام 
 نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند 
از نوازش‌های این باران نم‌نم خسته‌ام  
ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیم‌ِ اَدهم خسته‌ام
 
بین آدم‌ها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سکونِ نحس این دنیای در هم خسته‌ام
دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند 
بازجو پرسید:
ما آن اندازه فرصت نداریم که هم قهر باشیم و هم بغل نکنیم! نگذارید هیچ‌چیز مانع هم‌آغوشی‌هاتان شود. پستی‌ها و بلندی‌های زندگی می‌آیند و می‌گذرند... زمان به پایان می‌رسد... و گاهی جای خالی یک آغوش، یک بوسه، یک لب‌خند و یک نوازش «حسرت» می‌شود.‌‌آن‌قدر بوسه‌هایتان را دریغ نکنید که افسوس شود.بدهکار لب‌ها نمانید!ببوسید؛ و بگذارید هُرم آشوب بنشیند بر قلب‌هایتان.‌‌‌#رحمان_نقیزاده
 
دریافت
اعجازِ
ناز
 متفکری معتقد بود انسان ذاتا خود خواه است  و وصل را مرگ ِ عشق میدانست.یکی از روانشناسان
، انسان را ذاتا دگر خواه توصیف می کرد و وصل را موجب قوام ِعشق میدانست و اما
فرضیه ی من:
نویسنده
معتقده قبل عاشقی رو بی خیال،وصل هم،کاری باهاش نداریم فعلا ،طبیعتا وقتی موجود
نیازش برطرف شد دیگه میلی به ادامه رابطه نداره!
حالا
ببینیم دستگاه آفرینش که عقلای عالم توی دقت و نظم اون، حیرون موندند،فکری به حال
این موضوع کرده یا نه؟
بله ، هر
چی هست زیر س
بوی خاک می‌آید، باران می‌آید، گونه‌ام را نوازش می دهد چون مادرم که کیلومترها از او دورم و من جانانه دل‌تنگم برایش‌...
عامدانه زیر بخش‌های مسقف حرم ابوتراب (ع) نمی‌رویم، از این رو دوتایی خیسِ خیس می شویم.
با چشمانی خیس از بارانِ اشک ایستاده‌ایم رو به گنبدش..
می‌گویم چرا ما دو تا این همه دل بسته‌ی بارانیم؟
شیرین می‌خندد و می‌گوید آب که به خاک برسد چه می‌شود؟ 
_خب، می‌شود گِل.
_گِل!! همان گِل بدبویِ متعفن، همانی که من و تو از آنیم..باران که ب
اکرام و نوازش یتیمان مسئله­ایست که در قرآن کریم و کلمات بزرگان دین بسیار بدان سفارش شده و یتیم نوازی شرط ورود به بهشت و ظلم و تجاوز به حقوق و اموال آنها موجب خسران و عذاب الهی معرفی شده است.  در مقاله حاضر پس از مفهوم شناسی واژه‌ی یتیم، مصادیق آن از دیدگاه قرآن و سنّت بررسی شده و آنگاه در پایان اموری را که خداوند انسان­ها را نسبت به یتیمان بدان سفارش کرده و آنها را در قبال آنها مسئول دانسته، بررسی شده است.
از به محبت و توجه در هر انسانی وجود دا
روزی چند تسبیح دمِ "لعنت بر جبر جغرافیایی" می‌گیرم. فکر کن هر شب به جای یار، بالشت بزرگت را در آغوش بکشی و خودت را گول بزنی که "فکر کن یار است!"، و صبح با نوازش یادش بیدار شوی. صدایش را بشنوی و به ترسیم چشمان زمردینش بپردازی. حسرتِ یک لمس دستانش به دلت بماند و به وصال نرسی...بیچاره های لانگ دیستنس، محصور شده در -قفس- اعداد و ارقامِ مختصات جغرافیایی، هرروز با خیالِ بودن دلبر و نبودنش، مرگی دمادم را تجربه می‌کنند..
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
عشق مایه ی درد سر است ، این درد سر می ارزد به زیبایی که در عشق پنهان است. عشق شیرین است .مانند نبات که در دهانت آب می شود .باید آن را بدون آن که گاز بزنی و یک جا تمامش کنی ، آرام آرام بمکی تا طعمش را بهتر حس کنی. زندگی شاید آن جشنی نباشد که آرزو یش راداشتی. حال که به آن کلبه کوچک ولی باصفا با دیوارهای بی روح که خودت باید آن را با عشق رنگین کنی دعوت شده ای تا می توانی درآن زیبا برقص. شاخه و بال هایت را باز کن وبا تمام وجودت ذره ذره عشق را حس کن. اگر قرار
نیاز به راه رفتن،گام های بلند برداشتن،دویدن.
من پاهایی هستم که هیچ گاه ندویده‌اند.
نیاز به چشم باز کردن،دیدن،زل زدن.
من چشم هایی هستم که هیچ گاه باز نشده اند.
نیاز به لمس کردن،نوازش کردن،مشت زدن.
من دست هایی هستم که هیچگاه حرکتی نکرده ‌اند.
نیاز به فکر کردن،حساب کتاب کردن،بحث کردن
من مغزی هستم که هیچ گاه به کار نیفتاده‌ام.
نیاز به خندیدن،عصبانی شدن،گریه کردن.
من احساساتی هستم که هیچ گاه خودشان را بروز نداده‌ اند.
ادامه مطلب
فرزندم 
در مکتب ولایت برای رشد روحت ، مثل رشد جسمی ات، دوران امیری داری... بعدش دوران اسیری و تربیتی داری... و ان شا الله بعدش دوران وزیری داری... و اگر قابل بشی دوران اب شدن یا ام شدن هم داری...
بدون که نه در جمال و نوازش دوران امیری باید توقف کنی...
نه در جلال و تشر دوران اسیری...
و نه وقتی در دوران وزارت به اختیارت خیلی احترام میذارن و تو رو صاحب رای میدونن...
همه اینها باید باشه اما اگر در اون جلوات غرق بشی متوقف میشی...
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
18 ماه اول زندگی کودک: 18 ماه اول زندگی کودک
 
18 ماه اول زندگی کودک
 
 
 
1. تولد راحت و ساده و خوب
چون میدونیم کودک بزرگترین اسیب رو از فاجعه تولد میتونه ببینه و اگر اکسیژن در
هنگام تولد به مغزش نرسه باعث از بین رفتن میلیونها سلول مغزی در مغزش خواهد
شد.
 
2.زندگی بدون درد و رنج
کودک در 18 ماه اول نباید با درد و رنج و زندگی کنه لذا هر کوشش و تلاشی بکنید تا
فرزندتون این دوران رو در لذت و آرامش زندگی کنه لذا مساله های گوش درد و دل
درد و گرما و سرما و آسیبها
انشا درباره اذان

                                                   
اذان می گویند …
از فراز گلدسته های سر به فلک کشیده ی عشق ..
از محفل گرم ایمان ُ دل بی قرار یار !
از پچ پچ پدر در گوش نوزادی نورسیده در خواب ،
و نوید ملاقاتی دیگر با تو ..

و من گوش می دهم ، همچنان که به عاشق ماندن و عظمت بندگی مخلوق فکر می کنم ..
زمزمه می کنم ..
فریاد می زنم !
و آن وقت اشک ، همان هدیه ی آسمانی ، صورتم را آرام نوازش می دهد ،
انگار وقت نماز است ..
ادامه مطلب
از لابلای توری خاک گرفته و نرده های حفاظِ پنجره ...یک آسمان با ابرهای خاکستری و درختانی که سبز ایستاده اند ...و صدای رسای رودخانه ...که بی امان جاری است ...
صدای بیل زدن زمین می آید ...
بوی نعنا و ریحان پیچیده است توی دستانم 
بوته های گلپرِ نزدیک رودخانه ...
سیب های کالِ روی درخت
میوه های سرخ و کوچک رزبری 
سبزی هایی که عمه برایمان کاشته است ...
نسیمی که گاه به گاه روحمان را نوازش میکند...
صدای پرنده هایی که این حوالی پرسه میزنند ...
دو تا کلاغی که آمده اند
 انشاء درباره نماز
زیبایی های نماز گوشهایم را نوازش میکند و سکوت و تنهایی ام را در هم میشکند بویی به مشامم میرسد. عصاره عطر اقیاقیاست که با گل رز آمیخته شده و فریاد دلنشین الله اکبر را با نسیم صبحگاهی به در خانه مردم می کوبد؛خدا بزرگ است
.« حی علی فلاح»بشتابید به سوی رستگاری.
 از خواب برمی خیزم به کنار حوض می روم شنای ماهیان درون حوض مرا به یاد،شستشوی انسان بوسیله ی نماز های پنج گانه می اندازد. 
چه صدای دلنشینی«لا اله الا الله»معبودی جز او نی
- نوازش کردن رفتاری حیاتی و اصیل است که متأسفانه کمتر به آن توجه می‌کنیم. دیده‌اید که گربه‌ها چطور وقتی کسی دستی به سرشان می‌کشد یا پشتشان را نوازش می‌کند آرام می‌شوند؟ ما نیز بعضی‌اوقات به تنها چیزی که نیاز داریم نوازش است. اینکه همسرمان نا غافل دستمان را بگیرد یا سرمان را روی سینه‌اش بگذارد و نوازشمان کند. هیچ‌چیز با قدرتی که چنین رفتاری دارد برابری نمی‌کند. این معجزه لمس کردن است. وقتی‌که به‌دوراز کلمات قابل تفسیر، سلول‌های پوست
مرا که سرگردان و بی‌آشیان مانده‌ام از طوفان بگیر و به خانه‌ی خودت ببر. زخم‌هایم را مرهم بگذار، آب‌ و دانم بده. آرام سرم را نوازش کن و زیرلبی برایم آواز بخوان. مرا نگه دار تا التیام بال‌های شکسته‌ام و قصه‌ی پرواز را در گوشم تکرار کن پیش از آن‌که از خاطر ببرم. باز مرا در پناه خودت جا بده تا ببالم و به قوت تو بایستم و از دستان تو پرواز کنم تا آسمان آبی خورشید. 

خ. حلال کنید لطفاً هرچه که گذشته بین ما. دل‌هامون رو پاک کنیم از آزردگی‌ها و بستگی
نوازش
نوازش یعنی نگاه و
سلام پر از صمیمیت به شما، تلفن یکی از دوستان که فقط صدایتان رابشنود ،
جمله کوتاه معلم زیر نمره خوب ورقه امتحان شما.نوازش یعنی وارد شدن به آگاهی فرد دیگر. نوازش چیزی است که "کودک" ما احساس میکند.
شخصیت إنسان از سه ساخت تشکیل شده به شرح زیر:
۱) مَنِ کودک: منِ احساسات، هیجانات و عواطف ماست. ۲) مَنِ بالغ: منِ خردمند و عاقل که وظیفه تحلیل سود و زیان را دارد. ۳) مَنِ والد: منِ ارزش های اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی و سنتی م
دخترک چانه‌اش چین افتاد. لرزش خفیفی کرد و لبش پرانتزی منحنی رو به پایین شد. اشک از گوشه‌ی چشم‌های ریزش بیرون زد. مادرش را بغل کرد و گفت دلم تنگ شده. مادرش رو به بقیه کرد و گفت: "دلش برا باباش تنگ شده." همه آدم‌هایی که توی اتوبوس نگاهش می‌کردند، خندیدند. من بغض کردم. دلتنگی‌اش برایم آشنا بود. بابا که دیر به دیر به خانه می‌آمد، احساس سنگینی روی سینه‌ام می‌نشست. نه نوازش و نه سرزنش مامان دوای دردم نبود. به زور و لجبازی چارپایه‌ی سبز و پلاستیکی
آقا من از عشق مالدیو مردم!
سالهاست دوست دارم از نزدیک ببینمش رو ساحلش در حالی که آب های دریاش پاهامو نوازش میکنه دراز بکشم!
واقعا توی این جهان به این بزرگی یکی پیدا نمیشه من رو ببره اونجا؟!
آهای آقای نیمه گمشده! خیر سرت هر وقت پیدا شدی باید تو دستات بلیط مالدیو باشه! وگرنه برو همون گورستونی که گم بودی بازم گم شو! بوخودا!
+ از دختری که کل اتاقش رو آبی این رنگی کرده غیر از این میشه انتظار داشت؟!!!
دانلود رمان نوازش
 
خلاصه:رمان راجع‌به یه دختره… یه دختر که گذشته‌ش با دخترای دیگه خیلی فرق داره… زندگی دل‌آرا رو مردی
به اسم شروین به آتیش می‌کشونه… آتیشی که برای سال‌ها ردش روی زندگی دل‌آرا می‌مونه… اما
قراره با اومدن شهراد همه چی تغیر کنه… قراره دل‌آرا بفهمه که تو همه‌ی زندگیش داشته تقاص پس
می‌داده… تقاص کارهای پدرش رو… ممنون از نیلوفر عزیز بابت جلد رمان
دانلود رمان نوازش
مقدمه:
کاش معلمی بود و انشائی می‌خواست. «روزگار خود ر
دلم میخواد فقط ادمای منطقی و مهربونو بشناسم ادمایی که نگاهشون چشو نوازش میکنه ادمایی که خندشون قشنگ ترین حالت ممکنه. من دیوونه وار وجود همچین انسان هایی رو لازم میدونم در زندگیم،از وجود انسان های تکراری که فکر میکنن همه چیز بهشون مربوطه بیزارم خیلی بیزار شدیدا بیزارم :)از موقعیت هایی که سواستفاده میکنن وحشت دارم ؛خیلی وحشت. امیدوارم همه پرندها برینن رو سر همچین شغال های انسان نمایی..|اطاق خودکشی|
من می دانستم آن لبخندها کار را خراب می کنند...آن همه شباهت؛ من به تو و تو به من.
من می دانستم تو آمدی که از بیخ و بنم بکنی و با این حال؛ باز تن دادم به مرگ بی صدایی.
شهید شدن را بلدی؟ با لذت جان دادن در راه هدفی والا...؟
یا فقط شهید کردن و قربانی پس انداختن پشت سرت، را می دانی؟ 
شانه می زدی به مویم و من نوازش تار به تارش را حس می کردم.
همان جا میان جمع به دنیای خیال می بری ام و من از همه جا بی خبر، به دست هایم نگاه می کنم که دور بازوهای تو پیچک می تنند. سب
محبت چیست؟
آدمی بدون آن بزرگ شود، تبدیل به یک هیولا در بزرگسالی می شوند.
آن بزرگ شوند، انگاز ظرف دلشان کوچک می شود... انگار دلشان مچاله می شود... بعد از هر دعوایی دلشان می خواهد تا عمق وجودشان بلند بلند گریه کنند و ناله سر دهند و اینکه یک دست نوازش بزرگتر ب سرشان بیاید و دست بکشد و احساس امنیت کنند... تا بگوید که این تو نبودی! شیطان بود...
آدم هایی که بلند بلند فریاد می زنند، دلشان ژر از درد است... آدم هایی که زود عصبانی می شوند، کمبود محبت را با تمام
امروز ظهر که در خیابان های اصفهان راه میرفتم احساس کردم که انگشتان آفتاب آسفالت خیابان را نوازش می کند.
اما کرج انگار نور خورشید به کف خیابان نمیرسد. این موضوع نمیتواند ناشی از اختلاف زاویه ی میل خورشید در اصفهان و کرج باشد. قطعا به نوع شهر سازی و نحوه ی معماری شهر مربوط است.
وقتی کرجی به معنای واقعی کلمه درون شهری. شهر تو را احاطه کرده . گویی در بتون و آهن دست و پا میزنی.
اما وقتی اصفهان هستی قدم که میزنی روی شهر سر میخوری. جاده ها زیر پایت کشید
عشق هر روز از یک جا سرِ آغازیدن می‌گیرد. یک روز از عطر خوش لوبیاهای سبز تازه که آهسته در تابه سرخ می‌شوند. گاهی از بوی بادمجان کبابی. یک روز از تماشای عاشقانه تابلوی خوشنویسی برادر جان، با نور ملایمی که به خطوطش تابیده. وقتی از حرارت دلچسب یک استکان چای شیرین شده با عسل. یک روز از قدم‌های سنگین و آهسته میان سبزیجات تازه و معطر چیده شده در تره‌بار. گاهی از نوازش شورانگیز برگ نوی یک گیاه در گلدان یا خنکای مطبوع صبحگاه جمعه‌ی اتوبان وقتی حاشیه
گاه باید دست دلت را بگیری و بی هوا، از شهر و فضای دودآلودش دور شوی… بگذاری احساست هوایی بخورد و نوازش گرم و رنگین مادر طبیعت را به جان بخری… در میان رنگ و نور غرق گردی و روز تازه ای را برای خودت تعریف کنی… فرقی نمی کند به چه کسب و کاری مشغولی، برای جلای روحت هم که شده، روزهایی از سال به دل طبیعت برو و رنگ های جدیدی بر زندگی خود بباران…
 
 
با انگشتان کوچک پایش ماس های لب ساحل را می فشرد.
دستانش دور ساق هایش حلقه زده و سرش در میان زانوانش که چون دژی از بی پناهیش حفاظت می کردند قرار داشت.
موج برای همدردیش در میان هق هق هایش آرام نجوا می کرد.
نسیم موهای پریشانش را ارام نوازش می کرد.
ساحل مهربانانه به برش می کشید.
دریا بی طاقت تسلایش بود و دست هایش را برای به آغوش کشیدنش می گشود.
حتی دستهایم در همراهی گریه هایش از شانه های کوچکش عقب می ماند.
 
ناگهان نگاهم به معصومیت چشمان غرق حیرتش رسی
کله‌ی سحر تشک‌ش را بدرود می‌گفت و قدم‌زنان می‌رفت سه‌چهار تا بربری‌کنجدی سفارشی از آقا ذوالفقاری می‌خرید.هفت نشده،همه را بیدار می‌کرد.کم‌کم،صدای گله‌ی همه بلند می‌شد که : آخر کدام آدم عاقلی جمعه را هفت صبح بیدار می‌شود؟
خلاصه،حرف حرفِ او بود.همه را دور یک سفره‌ی کوچک جمع می‌کرد،به صرف نان پنیر گردو و یک لیوان چای ناقابل.البته،من کمتر طعم این لذت را چشیده‌ام؛نوه ی ته‌تغاری و عزیز دردانه‌ی بابابزرگت که باشی، همیشه می‌گذارد بیشت
کله‌ی سحر تشک‌ش را بدرود می‌گفت و قدم‌زنان می‌رفت سه‌چهار تا بربری‌کنجدی سفارشی از آقا ذوالفقاری می‌خرید.هفت نشده،همه را بیدار می‌کرد.کم‌کم،صدای گله‌ی همه بلند می‌شد که : آخر کدام آدم عاقلی جمعه را هفت صبح بیدار می‌شود؟
خلاصه،حرف حرفِ او بود.همه را دور یک سفره‌ی کوچک جمع می‌کرد،به صرف نان پنیر گردو و یک لیوان چای ناقابل.البته،من کمتر طعم این لذت را چشیده‌ام؛نوه ی ته‌تغاری و عزیز دردانه‌ی بابابزرگت که باشی، همیشه می‌گذارد بیشت
قطرات باران صورتش را نوازش میکرد.
غم در صورتش و شانه هایش سنگینی میکرد.
نمی دانست چه چیزی را آرزو کند.
بودنش را؟ یا نبودنش را؟ 
قلبش سوز می‌کشید و نفس هایش بند شده بود.
چه سرنوشت عجیبی.
از خدا می‌پرسید،
آیا باید در این وضعیت شکر کرد؟!
اگر شکر نکنم شاید بابت نا شکری‌ام زندگی‌ام عوض شود و این سیاهی اندکی رنگ سفید بر خود بگیرد.
 
بغض و امان از افکار پر از درد 
امان از حسرت هایی که دلیل مرگش میشوند..
آه از این حال عجیب که تمامی ندارد...
 
 
 
دیشب خواب بدی دیدم. قاتل نبودم اما با سهل انگاری باعث مرگ چند نفر شدم.
شاید دلیلش قتل های زنجیره ای این چند روز اخیره. 
این روزا خیلی سوسک کشتم. شاید بیشتر از بیست تا. بندگان خدا رو با کفش له کردم؛ بعد با خاک انداز انداختمشون بیرون.
خیلی هاشون رو هم به واسطه پاشیدن سم کشتم.
واقعا حکم کشتن سوسک ها چیه؟
امروز صبح با نوازش دل انگیز یک سوسک از خواب بیدار شدم. همون موقع بدون اینکه کسی بفهمه کشتمش.
صبح شنبه را میانه آغاز کردم. ۵ بیدار شدم و تا ۵.۵ ول گشتم تا ۷.۵ حدودا ۱ تا ۱ساعت و نیم درس خواندم. بعد هم حمام کنم و ادامه.
چرا اینجام الان؟ به یقین برای گزارش صبح تا به حالم نیست که معمولی گذشت بلکه بخاطر تمایل شدیدم به ح و خواستنش است. احساس می‌کنم پایم در دنیای خیال او گیر کرده و در خیالش اسیرم. با من چه می‌کند در خیالش؟ می‌بوسدم؟ نوازش و مهر؟ من چه می‌خواهم... نمی دانم .. تنم میل دارد یا روحم یا هر دو یا هر دو هیچ؟ خلاصه گیر کرده‌ام در خیالات ک
یاحق
 داشتم فکر که نه! حس میکردم چه قدر دردناک و زجرناک است که وبلاگ های مورد علاقه ات که خواندن کلمات و نوشته های جاری در آن مغزت را نوازش می دهد، انگار دیگر به روز نمی شوند...
چه بلایی سر این پنجره های دوست داشتنی آورده تلگرام و اینستاگرام و تمام گرام هایی که زندگیمان را در مشتشان فشار می دهند؟
ناگفته نماند به روز شدن وبلاگ هایی که هنوز نفس می کشند به لطف سرانگشتان نویسندگانش، حالم را عمیقا مطلوب می کند. : )
پ.ن1: خدایا وبلاگ های متروکه را دوبار
نمی دونم این خوره چیه که این روزا افتاده به جونم که عکسای قدیمی رو نگاه میکنم و بغض میکنم.
حالا خیلی باری که به دوش میکشیدم از گذشته سبک بود حالا دارم سنگین ترش هم میکنم.... هعیییی....
چی فکر میکردیم و چی شد ....
آخه چرا من انقدر تو رها کردن گذشته ناتوانم؟چرا انقدر اندوه آینده رو دارم؟چرا اینقدر  میترسم ؟ چرا تجربه های گذشته رهام نمی کنن؟ چرا هی قدمام سست میشن ؟ خدایا... بیش از هرکسی الان به تو نیاز دارم که من رو روی پاهات بنشونی و موهامو نوازش کنی و
تعمیر کولر آبی: راهنمای کامل
اگر شما تا به حال تجربه نشستن در کنار یک دریاچه یا رودخانه را در یک روز گرم داشته باشید، می‌دانید زمانی که باد صورت شما را نوازش می‌دهد چه احساس لذت‌بخشی از وزش باد در سطح بدن ایجاد می‌شود: سرد، موج‌دار. این قانون کولرهای آبی است: به محض اینکه هوای داغ از سطح آب درون کولر عبور می‌کند، هوا گرمای خود را از دست می‌دهد و از طریق فرآیند تبخیر خنک‌تر می‌شود (فرآیندی که جذب گرما نام دارد).
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن‌الرحیم
 
#مسیرعشق    1
صبح باصدای گوشی ازخواب بیدار شدم.هرچند دوست نداشتم تخت گرم رو رها کنم.اما مگه میشد از دست بهار اسوده خوابید.
بیخیال خوابیدن شدم و با یک کش و قوس به خودم بالاخره از تخت اومدم پایین،تخت رومرتب کردم و به سمت دستشویی خواستم برم که هوای بیرون نظرموجلب کرد.
برگشتم پنجره رو باز کردم.نم نم بارون کوچه روخیس کرده بود.عمیق نفس کشیدم .بوی نم بارون رو خیلی دوست داشتم.نسیم خنکی صورتمو نوازش کرد.هوشیارتراز قبل ومصمم تر
ضرورت بالقیاس رو مزه مزه می کنم می بینم چقدر زیباست! یعنی کل عالم، کل حرکات و سکناتش در کل تاریخش، یعنی از قبل بیگ بنگ بگیر برو تا بی نهایت، همه و همه دست به دست هم دادند که من و تو دست به دست هم بدیم. نه تو میدونی من کی ام؟ نه من می دونم تو کی هستی؟ اما همین زیباییش رو دوچندان می کنه. مگه نه؟
شاید برای خیلیا عجیب باشه از نیومده ها حرف زدن، چه برسه به لمس کردن! اما مگه من قراره از همون خیلیا باشم؟ من خودمم،کسی که خدا برای تو ساختش. و من با تمام حسم لم
من ڪه ایمان داشتم #اعجاز میخواهم چڪار؟
تا صدایت گوش هایم را نوازش میڪند،
تار و سنتور و نے و آواز میخواهم چڪار؟
#شهریار
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
دوباره شبو مینویسم به یاد تو تویی که دور گشته ای ز من دوباره چهار صبحخواب نمی رود به چشم خسته م قلم به دستنشسته ام کنج خاطرهطنین آن صدای عاشقانه ات نوازشی به گوش من می کند، عبور میکنم فرو می روم به عمق یک خیال خیال دیدن دوباره ی دویدنت خیال بارانفرار میکنمدور میشوم ازین جهان پر سراب پناه میبرم به قرص خواب یا که جرعه ای شراب فرار میکنم به آسمان آبی قلم مینویسم از دلم ولی نمانده طاقتم، نمیکشمباز افتادم از نفس می نویسد این قلم خودش نشسته
ساعت خواب و بیداری‌ات از عالی به افتضاح تغییر کرده جانکم.  تا چهار صبح لگد میزنی به شکم مادرت و چهار صبح به بعد می‌خوابی تا دم‌دمای ظهر. خوابیدنت هم عجیب و غریب است . خودت را ول می‌کنی جلوی شکم مادرت و یکهو شکمش دوبرابر میشود. میفهمیم که ارغوان خوابیده است.
جواب سلام خاله را نمی‌دهی. جواب احوالپرسی خاله را هم نمی‌دهی. اما وقتی وحشی خطابت می‌کنم، تکان می‌خوری و سرت را می‌چرخانی . این را مادرت می‌فهمد و برای ما تعریف می‌کند.
جان دل خاله روز
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد می‌کنید؛ با همسرتان برخورد میکردید، اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید!!!
اگر هر روز شارژش می‌کردید؛ باهاش در روز از همه بیشتر صحبت می‌کردید؛ 
پایِ صحبت‌هایش می‌نشستید؛ 
پیغام‌هایش را دریافت می‌کردید؛ 
پول خرجش می‌کردید؛ 
دورش یک محافظ محکم می‌کشیدید...
در نبودش احساسِ کمبود می‌کردید؛ 
حاضر نبودید کسی‌ نزدیکش شود؛ 
حتی  مطالبِ خصوصیتان را به حافظه‌اش می‌سپردید؛ 
همیشه و همه‌جا همراهتان بود،
میگفت همه ما ازاین صداها در ذهنمان داریم. صداهایی که به ما میگوید مهم نیست، هر چقدر تلاش کنیم، باندازه کافی خوب نیستیم. 
این حس سخت و دردناک است . دراین روزهاست که ما به رویاهایی قوی نیاز داریم. رویاهایی واقعی...نه رویاهای دروغین و غیر حقیقی...
ما همگی به عشق نیاز داریم.
به بالندگی،
مرگ و ناامیدی زیادی در دنیای اطراف وجود دارد. در این روزها نیاز داریم کسی مارا درآغوش بکشد و نوازش کند. آغوش واقعی ، آدم واقعی... دوست واقعی...
دوستانی که عاشقت باشند م
متن آهنگ موهات محسن یگانه تقدیم به شما کاربران عزیز موزیک تونزدلتنگت میشم بکش دست نوازش رو سرم پیشم بشین درد دلاتو میخرممیشم پناهت غصه هات مال خودم با من مدارا کن که بد عاشق شدمچشمات قرارم رو گرفت از من به من رحم کن بهم خیره نشو اصلاموهات رنگ دنیای منه روی موهات رد دستای منه تو میتونی منو آرومم کنیادامه متن آهنگ در ادامه مطلب ..
ادامه مطلب
برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمیماند!گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید میمیرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید میمیرند!رابطه هایتان را به به بهانه زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند ..رابطه ها جان دارند و جاندار ها میمیرند!برای هزارمین بار میگویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنی
من کودکی فوق‌العاده‌ای داشته‌ام. مادرم زن دانایی بود که قبل از دوران مدرسه در خانه به من خواندن و نوشتن را یاد داد. همیشه برایم کتاب می‌خواند و خیلی زود من با کتاب، خواندن و نوشتن انس گرفتم. بیشتر ساعات روز را در کتابخانه‌ی مادرم و در کنار او می‌گذراندم. بوی کتاب‌ها و عطر دست‌های مادرم، موهای همیشه بافته‌اش، لبخند‌ و نوازش‌هایش همیشه در حافظه‌ی چشم‌هایم زنده‌ است. مادرم عصرها پشت پیانو می‌نشست و گوش مرا با بهترین‌ قطعات موسیقی کلا
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
لحظه‌ای نادر است آن‌گاه کهدستِ معشوق در دستان‌مان غنودهوقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانیچشمان‌مان، چشمانِ دیگری را به روشنی می‌خوانَدوقتی گوشِ به دنیا ناشنوای‌مانبا آوایِ نوایی عاشقانه نوازش می‌شودتیری بر نقطه‌ای از سینه‌مان می‌نشیندو نبض گمشده‌ی احساس، تپیدنی دوباره می‌آغازد؛چشم‌ها می‌آسایند و قلب آرام می‌گیرد،و آنچه می‌خواهیم، می‌گوییم و می‌دانیم چه می‌خواهیم.در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگی‌اش آگاه
لحظه‌ای نادر است آن‌گاه کهدستِ معشوق در دستان‌مان غنودهوقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانیچشمان‌مان، چشمانِ دیگری را به روشنی می‌خوانَدوقتی گوشِ به دنیا ناشنوای‌مانبا آوایِ نوایی عاشقانه نوازش می‌شودتیری بر نقطه‌ای از سینه‌مان می‌نشیندو نبض گمشده‌ی احساس، تپیدنی دوباره می‌آغازد؛چشم‌ها می‌آسایند و قلب آرام می‌گیرد،و آنچه می‌خواهیم، می‌گوییم و می‌دانیم چه می‌خواهیم.در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگی‌اش آگاه
سلام!
آرام آرام گام برمی داشت. میان کوچه آمده بود. رهگذران کوچک و بزرگ از کنارش می گذشتند. زیبا و مهربان، به رهگذران نگاه می کرد. لب هایش می شکفت. صدای جذاب و نرمش در کوچه می پیچید: «سلام علیکُم».
بوی خوش سلامش مثل نسیم بهار، دل ها را نوازش می داد.
اسم دوست
ادامه مطلب
پس از
خروج آمریکا از برجام اروپایی ها تلاش کردند تا ایران را متقاعد سازند که از برجام
خارج نشود. در همین راستا وعده دادند تا در چند ماه پس از خروج آمریکا از برجام
مسیر بانکی مطمئینی به دور از تحریم های آمریکا برای فروش نفت و مبادلات ایران و
اروپا و به زبان دیگر ایران و جهان بگشایند. این سخن همچنان در حد یک وعده خام
باقی مانده است اما از آنجا که طرف مقابل تردست خوبی است و طرف مقابلش هم برجام را
فرزند خود می داند که نمی خواهد آن را از دست بدهد، موف
نقد مستند مخترع آهنی ساخته محمدجواد رییسی؛
مستند مخترع آهنی به کارگردانی محمدجواد رییسی روایت سه مخترع و مبتکر ایرانی است که سعی دارند تولیدات خود را در کشور صنعتی کنند.یکی از نقاط روشن مستندسازی ایران در سال‌های اخیر حرکت همسوی مستندسازان ایرانی با مسائل روز کشور بوده است؛ به طوری که معمولا با فاصله معقولی از وقوع یک حادثه یا ترند شدن یکی از موضوعات مهم ملی، یک یا چند مستند نیز درباره آن‌ها تولید می‌شوند. «مخترع آهنی» نیز یکی از همین مس
در جمع که می نشستم ، دل و فکرم پی همان رمانی می چرخید که مشغول نوشتنش بودم و حال شخصیت اصی اش خوب نبود .
اما خاله ها تند تند برای شوهر هایشان پرتقال پوست می کندند و روی خیارهایشان نمک می پاشیدند .
من ، دور ترین جای خانه را برای بودن انتخای میکردم و با خودم حرف می زدم اما دایی ها ، کله ی کچل شان را نوازش می کردند و از اوضاع داخلی و خارجی صحبت می‌کردند
پسرهای جوان قش قش میخندیدند و دختر ها ریز ریز پچ میکردند اما من پای حرف های دلم نشسته بودم و به عقل
بالشتها هم داستان خودشان را دارند. 
آنها همدم انسانن.
گاهی اشکی میشوند، اشک یک غم جانکاه ،یک شکست عشقی ،دعوای عاطفی و شاید هم اشک شور و گرم یک ذوق عالی یک شادی وجد آور. بالشتها به هر حال اشکی میشوند. 
آنها نرمی گیسوان مشکی و بلند گرم دختران صاحب خود را نوازش میکنند.
آنها گوشهای خوبی دارند. صدای خفه و زمزمه گونه را بخوبی در دل نگه میدارند.زبانی هم ندارند که رازها را فاش کنند.
بالشتها تنها تر از ما هستند.آنها فقط ما را دارند.صاحبشان را.نه جایی میر
 ای کاش ما را فرصت زیر و بمی بود
چون نی به شرح عشقبازیمان دمی بود
 
این نی عجب شیرین زبانی یاد دارد
تقریر اسرار نهانی یاد دارد
 
مسکین به عیاری چه درویش است با او
در عین  مهجوری عجب خویش است با او
 
در غصه هایش  قصه ی پنهان بسی هست
در دمدمه ی او عطر دمهای کسی هست
 
زان خم به عیاری چشیدن می تواند
چون ذوق می دارد چشیدن میتواند
 
خود معرفت موقوف پیمانست گویی
وین خاکددان بیغوله میخانست گویی
 
تقدیر میخانست با مطرب تنیدن
از نای شکر جستن و از نی شنیدن
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها